سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :78
بازدید دیروز :62
کل بازدید :123388
تعداد کل یاداشته ها : 236
103/7/15
6:1 ص


مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد قدسیان[164]

خبر مایه

حنجرسرخ شهادت همنواباناله دل می شود

تیزی خنجرببین بربوسه گاه حنجرعاجزمی شود

ازقفابردسرونازدبه خونخواری خود

صوت قران ازلب خشکیده برنی می شود

خم شده بانوی صبرهی زندشمشیرهارابرکنار

چشمش افتادبرسرببریده صابرمی شود

بوسه باران می کندرگهای خونین گلو

این صبوری دراسارت افتضاح کین می شود


  
  

صباصبح شدخبرنامدازآن یاروفادارم

چگونه طی کنم روزورسانم آن به شب کارم

به هروادی نظرکردم توراخوانندبه مشتاقی

بگویندمنتظرباشیم که یاری درسفرداریم

الایارسفرکرده بدانم بارخودبستی

به فرمانی دهدخالق به استقبال بشتابیم

عزیزم قدسیان برگوتوهم خودرافداکردی

که باشی درصف یاران سبک بالان پراندازیم


  
  

ای آسمان خون گریه کن ازعشق روی رهبرت

این رهبرآزاده وازسرگذشته دربرت

این رهبرآزاده ات یکتابوداودرزمین

هل من ناصرخواندن ازاوهیهات من الذله اش

باخاندانش یکسره هجرت به روی حق نمود

ازجان گذشت وجان خریداوراخداوندکریم

ای اسوه عشق ویقین ای زاده خیرالبرین

ازپاتاسرشتافتی یکسربروی این زمین

توکربلا راساختی ازخون خودرنگین چنین

چون شاخه ای ببریده شدازآل اطهاررسول

سرازقفاببریده انداین دشمنان بی یقین

زهرای اطهرلاله گون دیدش پسربراین زمین

آن دشمنان نابکاربراین بدنهاتاختند

خودتاختندامایقین درپیش بودکه باختند

ای دوستان من ببین مولاچنین تابان شده

رنگین سرورنگین تن وننگین همه این دشمنان

دیدندهمه دشمنان چون خوارگشتنددرزمان

این ننگ راننگین تردراین اسارت ساختند

بانوی مازینبش بانطق خودرسوانمود

رسواترازرسواشدنداین جانیان نابکار

تاآدم وعالم بپاباشددراین دهروزمان

بفرستداوصلوات برآل رسول واولیا

ای خالق یکتابیابخشاگناهان مرا

تاکه نگردم روسیاه ازنورنورانی حق

قدسابیاتوبنده شوبرخالق یکتای خود

اجرت دهدصبری جمیل براین تن چون خاکیت  


90/9/1::: 11:6 ع
نظر()
  
  

صدای کاروان عشق بگوش مارسداکنون

همه ازخودگذشته راهی صحرای عشق باخون

دوروزی ازمحرم رفت وسال شصست ویک گردید

رسیده کاروان اکنون به ارض کربلادلخون

چودیدندمرکب مولاکه گام ازگام افتاده

به پرسان نام این وادی چوگشته آشکاراکنون

به فرمان امیرعشق زمرکبهافرودآیند

سپهدارسپاه دین علم برپاکنداکنون

شه دورازوطن آنجاکنارخیمه بنشسته

بخواب خوش سفرکرده رسول الله شده محزون

صدای شیهه اسبان شنیده زینب کبری

نمودآگه برادررازمکروحیله دشمن

علمدارسپاه دین روان کردوسبب پرسید

بگفتندموقع جنگ است قتالی می کنیم اکنون

گرفتن مهلت یک شب که باخالق شوندهمراه

سپاه دوستان آن شب به یارب یاربی گویان

الاای قدسیان اینک فداکن هستی خودرا

فدای خالق یکتاکه اوهم می دهدجان وستاند دیگرجانان


90/8/30::: 8:33 ع
نظر()
  
  

مولامددی مولا   آقامددی مولا

ای شمع شبستانم ای روشنی دلها

دلهابتودلداده ای راخت جان من

توسروخرامانی توصبرنمایانی

منهم بتودلداده مولامددی مولا

درروزغدیرخم گفتست نبی ما

هرکس که بوم مولامولاست علی والا

اماصدافسوس وصدحیف نهان کردند

گفتاربوراجانااینگونه بیان کردند

دردیده ودرحلقت شدآتشی بنهفته

چون قدرندانستنداین رنج وعذاب حاصل

آقاتوعظیمی درجودوکرم وبخشش

بنمانظری برمادرروزگرفتاری


90/8/20::: 11:45 ص
نظر()
  
  
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >