کل نظام هستیم خلقش نمودم ازبرات
گرتونبودی ای حبیب خلقش نمیکردم جهان
جای توباشدای علی دراین نظام هستیم
گرکه نبودش بوداوخلقت نمی کردم عیان
چون گویم ازدخت نبی همسروالای علی
کوثرنمودم ازبرات اووزنه ای دراین جهان
خلقش نمودم کوثری دراین جهان پرفروز
گرکه نبودش بوداوهم بودتوهم اونهان
کردم عطایت کوثری کوثریعنی کون ومکان
باشدنبی وهم امام هم بوداوکل جهان
دلداده ام اودلبراست دراین هیاهوی زمان
ضورت نمایدسوی من دستی برم براوعیان
اومی کشدسوی خودش من هم بسوی اودوان
این خیزمن ازلطف اوتااوکشدبرسوی خوان
باشدعجب بازاردل دلهابوددرتاب وتب
خوانش بودالوان سومن مشتری براین بیان
این من نه من اسوده حال ازهرچه باشدبرقرار
من چون بگویم بی مدداورامددهرسوعیان
هم عیش اوهم حب اوبازارگرم دل ربا
سازدقرارعاشقان معشوق هم درپی دوان
صورت زیبای تومحودیداردلم
این دلم میل تووصورت نازاندرون
صورت زیبابه تن قوت جان می دهد
جان که باتن شدیکی میدهدتن راروان
مرکب جان این تن است سوی دل دارم روان
می کشدسوی خودش این زمان وهرزمان
دستگیرم لحظه هایکدمم غافل نشد
ناسپاسی هازمن اوکرم داردعیان
من دراین درگاه حق بارهادرکوششم
کوشش ازمن نی زمن اومرادادست جان
جان چه باشدهستی این ناتوان
قدسیان اهسته گودادست توراروح وروان
دل بده برذات حق باشدکه دل داری کند
ادبه خلقش اشنا شایدعلم داری کند
ای امیدذات حق گرمیروی بی من مرو
می کنم انسان علم اوکه وفاداری کند
دوستان باشیدجمع دست خداهمراهتان
جمع باشدان دمی انگه که اویاری کند
مازخودبیگانه ایم گردست هاافتدازاو
خوش بودجمع دلانانراکه اویاری کند
mghods3525@yahoo.com
لب گشودن نطق کردن عاقبت باشدبرآن
هرعمل یاگفته ای حجت کند صدق برآن
ای که می گویی سخن قبل نشورش کن صواب
چون که بیرون شدزلب حیف وثناباشدبرآن
چندروززندگی هرلحظه لب هاواشود
عاقبت گرددکتب آن راکه لب کوشدذرآن
قدسیان شایسته است کوشی براحوال زبان
تا تن وروحت شودآسوده خاطرزان میان