گرتویاری می کنی یارت شود
ابتداجا ن راصفاده جان شود
چون که اویارت شودباشی امین
روبسووپایداری کن بدین
جنگ بدروهم حنین را دیده ای یاری کند
می کندامدادانسان چون به تقوی صبرراافزون کند
کم بودی دربدرودرجنگ حنین گشتی فزون
کافران بینندترسندتونبینی کوش کن
چون سکینه دل شودغوغاکند
دست تودردست خودشیداکند
چون به الغوثی رسی یاری شوی
برخودش بنوشته رحمت درشهی
قدسیان درعمل کوش وبه اوامیددار
درعمل هامی شودخیری ورحمت بیشمار
ارتباطم باخدابی واسطه است
واسطه داردخدادرپیام آورده است
وقت خواهش ازخدابی منتهاست
هرچه خواهی درزمان ودرمکان بی منهاست
کرده ای گریک گنه صاحب عطاباشم برت
گرسپردی برمنم پوشم هرآنچه دربرت
توبه رابگذاشته ام تاهیچکس آگه نگشت
جمع ذنبت رابپوشم صاحبم اندربرت
من ملک دارم پیمبرشاهدان بیشمار
هرکه رااذنی دهم شاهدی اندرشمار
اولش بایددرآیی درحصار
آنچه اوگفته بیاری اصل کار
گرتوراگاهی سبک گرددعمل
بامنی من می دهم آن بی بدل
شرک درکارت نباشدخارج ازمرزم شوی
مومن ارباشی دهم آن کنم تاآن شوی
آنکه گفته چندروزی آتشت گیردمرا
درعمل من می شناسم گفته نبودبرعطا
هیچکس رانباشدقدرتی درفوق من
قدسیان خودکن سپرآیدبه بهربرتوثمن
چون روی برسوی حق بایدزصافی بگذری
کن توکل برخداباشدکه زیبابگذری
چون توکل کرده ای کوشش بجاست
اووکیل است توموکل نی توخاموش اوعطاست
آنچه درارض وسماست ازاوبود
چون وکیلت اوشده بهسوبود
این نباشدکرده ات بامن فشل
گفته اش راتوبکن گردی بدل
بس بودماراخداکی شویم ازاوجدا
اوسمیع است وعلیم باتوکل برهدی
می کنم براوتوکل چون به اوگردم به وصل
اوبقاباشدودیگردرفنا آنست اصل
هم عزیزاست ورحیم می سپارم دل به او
اووکیل است وبغیراونجویم درهمو
تونباش اندرجدل اوراگزین درراه او
می کندهموارره تاروی برسوی او
خالق کل اوبودچون شده اوبی بدیل
گفته برپیغمبرش جمله لست وکیل
کن بدوررنج ازخودت تانباشی درعذاب
هم حفیظ وهم وکیل برمنست بدهم جواب
چشم خودبیناویاکورش کنی
سودهاباشدبقاآنچه براومی کنی
قدسیان گفته خداباشم وکیلی برشما
من کنم فرمانبری تابمانددربقا
درب عفوی بازکردی نام آن توبه شده
غفلت ارمن میکنم دربازگشت آن چون شده
توبه چون توبه نصوح بی بازگشت باشدتمام
مهربانی است ترادادی نشان این ره تمام
خوبیم ده به گاهی هفتصد
بدکنم یک جرم آیدتاابد
یک بدی چربد به ده من چون کنم
باشداین خیره سری چون آن کنم
داده ای خودهم عطاهم خری هفتصدبها
نام هفتصدمی نهی درمضاعف بارها
درمیان مردمان هرکس خرد کم می دهد
خوددهدخودهم خرددربهاافزون دهد
درعدالت حق کس دادن ثواب
درتفضل می دهد آن بی حساب
قدسیان بنشسته ای درسرسفره کریم
گردهی سردررهش می بردباخودکریم
پرچم دین نمازوکاهلی نایددرآن
کن اقامه درنمازیابی به نزدش آن عیان
دربقاکوش وفناراپشت کن
این مهم است نزدحق آن کوش کن
ده بشارت خاشعان بایاداو
دیده ای عاشق به معشوقی چه گو
هم نمازم هم نسک هم حیات وهم ممات
بهراوباشدثواب غیراونبودحیات
آمداونزدت کشندازپای تیر
عاشق آن باشدبکویت شداسیر
گرنمازی می گذاری غیراودردل شود
چون نداردباززشتی چون شود
چون روی برچشمه ای شویی به آن نایدپلید
گرنمازی می کنی دزدی برش اونیست حمید
حافظ وخاشع شوی لذت بری
چون به معشوقی رسی جورش خری
کن مراقب برعمل گرمژده باشدگرعتاب
بخل رازن برکنارآری بدست آن رابه ناب
چونکه شری می رسدداری جزوء
چونکه خیری می رسدباشی منوء
رزق اودردست من باشدصباحی برقرار
حق محرومان بده اینش بکن دریک قرار
کن مداوم این عمل حفظش بکن
کاهل اوهم نباش درریاء بارش مکن
گربخوانندخلق صبحی برعطاءچون می روند
صبحهاوغیرآن خواندترابایدبه بند
امرکن براین صلوه اهل خودت وغیرآن
باجماعت گرکنی دست حق باشدبدان
قدسیان خواه ازخداهم تراهم ذریه
تابع دینش کندایندم وهرآینه