درب رحمت بازکرده خالقم
نیستم نومیدرحمت شایقم
هرکه راخواهم آن پررحمتی
دست خالی نیستم درزحمتی
نیستم مایوس باب رحمتش
سرنپیچم ازعبادت دررهش
رحمتش پیوسته است ودربقا
داردنیاعاقبت باشدفنا
مردمان بایدروندازآن جلا
رخ نمایدهم به شیرین خوشنما
درتعجل طالبش خواهان شود
قلب اوپیچیده وناظرشود
باربندیدازجهان بااحسنی
آنجه باشدازحضردرتوشه ای
خواهشت افزون مکن فوق کفاف
یاطلب درکثرت ازاصل عفاف
قدسیان غوری بدنیا کرده ای چون قصه دار
کوش درحدکفاف ودرعفاف پاکیزه دار
عبادت گفته اندباشدپرستش
دلت هموارکن باسعی وکوشش
به احسان گرکنی میلی به انجام
خدااول پدرمادرسرانجام
به خویشان وبه ایتام به مسکین
به همسایه به نزدیک وبه دورش شوهمین دین
به صاحب جنب وبرابن سبیلی
به میثاقان بکن احسان رهینی
به مختالا فخوراخیالی درسرش فخری به بردل
خداحبش براونایدکندازآن بدین دل
نه ای برترفزون ازخلق وخلقت
بکن احسان بگفتم اصل رفقت
یکی بخلی کندهم دیگران رامنع خدمت
به فضلی دیده ای برکن بزن آخربه رحمت
کنندانفاق بعضی برای دیدن خلق
کنندکتمان مالی نیایددوراوخلق
ازاین وآن گذرنایدبه نفعت
بدین کن قدسیان شایدکه رفعت
کرده بیدارم خدابانبی مصطفی
اولش باتزکیه تعلیم باشددرعلا
حکمتی بی انتهااوشدازرب جلا
گرفدایی می شوی می روی کوی صفا
مومنان کی می شوداجرتان ضایع زحق
چون به حق خواهی رسی صبرهابایدبه حق
صاحب علم وخردمی بردبرسوی حق
بارالهاغفلتم کن هدی دردین حق
قدسیان فریادزن شوق آمددردلت
کن رضاایزدزدل خوی اوکن درسرت
رحمت آیدبادورکن رقت واحسان برش
برخودش بنوشته رحمت واجبی اندربرش
رحمتش برهستی است شاکروکافرهمه
دیده ای خورشیدتابدنافعش باشدهمه
باطن هرکس نهاده دردرون
کس نباشدآگه اش جزذات اون
چون خطادانی کنی آن معصیت
یاخطا راتوبه کردن اصلحت
باقضاورفع ظلم باشی به رحم
چون به دشواری رسی راحم ترم
هم خداوهم پیمبردین وقرآن نیزهم
رحمتش برمومنین جایزاست این نیزهم
گرجهادی هست باشددردفاع
رحمتش باشدفزون دراجتماع
دین مادین خشونت نیست رحمت است
رحمت است برمومنین باعمل داری سراست
درزبورهم مانوشتیم وارث الارض صالحان
قدسیان باشی شمول کن ثبات تا بمانی درامان
سنت آن باشدروشهادرنظر
باخداباشدخدایی بانبی گرددسفر
خلق کرده سوی داراندازه داردراه راز
معرفت هابایدت تابری برسوی یار
هرچه بینی درنظام هستیش
آن بوداندازه دارقانون برش
آمدم تک میروم تک درحضورش تک به تک
عزت ورحمت ببین حرمتش راکرده تک