کی بوداهل کتاب دردین حق
هم یهودوهم نصاری هرکه راافزوده حق
گرجدالی بین ماهم درگرفت
ختم آن باشدچگونه درسرشت
گفته است خالق که پرهیزازجدال
گرکنی آنرابه حسنش کن روال
مشترکهارابکن صدق دلیل
کن توپرهیزازجدال بااین دلیل
خالق هردویکیست اندرمرام
هم بتوداده کتاب وهم به اوشداین مرام
مقصدهردوبوددرسلم حق
ظالم وکافرجداباشدبه فرق
قدسیان چون بینی اینک صحنه را
درجدال آییم آیایاکه ترکش گشت روا
چون که گویی باسوادم غرق درظلمت شدی
نورگرداندظهورفهم مارابابصر
عهدهابسته خدابابنی آدم به جد
این نباشدخلف دین گرکه داری یک بصر
عرضه کن خودرابه اوصاف خدا
درکدامین صف شدی بااین بصر
درصف کفارگشتی یاکه درحب خدا
غفلتت رازن کنارکن به ایمانت سفر
کی بری بهره زنورچون قدم درشب زنی
شوزظلمت هابرون تادهدقلبت ثمر
گشته سرریزازنعم هرکجاروآورم
رهنمونم کن به جا دستگیرم درسفر
واعظی چون می کنی قدسیان خودروبه پی
گوبرون آردزوهم تاروی اندربصر
معرفت زایدزدین وروبه بیش
گاه باشددرحق وگاه پیمایدبه گمراهی کیش
معرفت هاحاصل علم بشرباشدمدام
اینکه گویددین همین است می شوداوهام بیش
دین حق باشدچراغ راه خلق
مسلم است آنکس ورودش کرده کیش
فرق باشدمسلم ومومن به راه
چون علم کردی بپامومنی کن خوی خویش
دین نباشددرسکون دائمادرحرکت است
بسته برحال زمان آورداوخوی خویش
معرفت باشدبجاآنکه دین گرددعلم
چون شدی اندرنزاع دین علم کن سوی خویش
گرشدی درمعرفت قدسیان آن راگزین
آنچه باشدمنطبق بادین بیش
هرنبی رادشمنیست گشته اندتکذیب خلق
نقش آزادیست این دررضاباشندزحق
چون که باشداختیارگیردرراست وچپیم
هرچه راکردی گزین بهره ات گرددبه حق
اوغفوراست ورحیم مقصدماسوی او
حزب شیطانی کشدسوی خودبازرق وبرق
هرکه ایمانش به برعامل است برصالحات
نفس اماره بکوب چون بدی بیندبه حق
هرکه نفسش غالب است عقل مغلوبش شود
عقل مغلوب برفناست کی روداوسوی حق
گاه داری سوئ عمل درشماری احسنش
ای شودگمراه دل دل سپارش سوی حق
آنکه صنعش می کنیم عالم است براوخدا
صنع ماوعلم اوروشنش سازدبه حق
هرکه عزت خواهداوعامل است برصالحات
هرکه داردمکردل کی روداوسوی حق
بحرباشدشوروشیرین داردهریک بهره ای
چرخش شمس وقمرهم شده مکتوب حق
مافقیریم نزداواوغنی است وحمید
قدسیان هم درصف است تارودروسوی حق
لحظه لحظه زندگی باشی اندرامتحان
کارخوب وبدتوعاقبت گرددعیان
گرشدی اندرقضاداوری راکن به حق
دشمن است یادوست توحق راکن توعیان
هرچه باشددرجهان چرخشش باشدبحق
گرشدی ازحق برون می شوی اندرزیان
آمده قانون حق کوش دراجرای آن
هرچه داریم ازخدا این عیان است وعیان
درجهادی یاتراخیردگر
گرنبی باشی ویاگرشوی ازغیرآن
آنچه باشدقرب حق تقوی است آن رانشان
درقضاباش حق مدار گرامیروناتوان
دیده ای داوودراگشته است اندرقضا
اوزمحراب عبادت گشته است معبودآن
آن دوخصم یکدگرترس برداوودکرد
آن یکی کردشرح حال دیگری هم درنهان
باوجوداین دونقص ترس وشرح حال ان یکی
کردقضاوت بادونقص شدنتیجه ضدآن
چیست منظورازقضاوت درقضا
نفس راکوبش زمین داوری گرددعیان
قدسیان هم آرزوداردشودهمراهتان
درقضاوتهابکوشدتقویش گرددعیان