کردموسی قوم خودرااین خطاب
ظلم کردیدنفستان باتخاذعجل باب
گرکه خواهید ازچنین ظلمی رهید
توبه رابرسوی باری تان برید
بعدآن مشغول قتل نفس خویش
خیرباشداین چنین کردن به سود
توبه یعنی بازگردی درصراطی مستقیم
تاکه دلبرخواهدت دلبری بهرش نهیم
قتل نفس آیابود دیگرکشی؟
یاکه خوی نفس راازعجل تهی ؟
ظلم توازعجل در خویت شده
چون گرفتی عجل رارب درکویت شده
چون چنین اندیشه راازدل کنی
نفس خود راکشته سوی حق روی
دلبری کردی خداهم دربرت
این چنین تاب علیکم حاصلت
اوکه تواب رحیم است بهرما
قدسیان هم آرزومندست بجا
طالب ایمان شدن باشدبه قلب
دین بااکراه ناید درطلب
جبردرایمان خواهی نیست کمال
اختیارش راگزین اینست کمال
عده ای طالب شرکند ب اختیار
حکم درتکوین باشد این قرار
چون خداانسان راخلقش نمود
اختیارش دادوجبرش درربود
برپیامبرگفته است نیستی وکیل
هرکه خواهدمومن ومشرک بدیل
کرده روشن این مسیرش رابه خلق
شاکری خواهد کفوری رابه دلق
گرکنی توغیراین نظم رابرهم زدی
اختیارش راسقط کرده حاصلش بی حاصلی
جبرراگرمی گزینی فعل رسل باشدچرا
نظم انسانی همین است اختیارش برملا
جبرازهرسورود اختیاری درفنا
لوشاربک خلق باشددرجلا
چون خداناخواسته اختیارش سدنکن
جبرباشددرتضاد اختیارش ردنکن
چون خداخواهدهمه راهی شوند
آنچه باشداصل اختیاریست درکمند
سخت گشته اعتراض شرک دین
گرخدامی خواست جمع می کردمومنین
فلاتکونن من الجاهلین
اختیاری سلب گردددرکمین
معجزه کی می شودسالبی دراختیار
اشهدی باجبرایداین نباشدافتخار
عهدمیثاقی شده بعدان گشته خلاف
اختیاری راگزیده این شده اندرطواف
اختلاف باشددلیل اختیار
جبرنایدبکاراختیاراست اختیار
گرکنی جبری کسی رادین گزین
این خلاف نظم باشد مجری اش باشدامین
گرخداخواهدخلق آدم رابه نور
همچنین می کرد ولیک ناخواست زور
پس نباشدزوروزردرکسب دین
قدسیان هم درپی است اینگونه بین
آیه هیجده زمرراخوانده ام
یستمعون القول وپس یتبعون احسنه
قولها رابشنوواحسن گزین
این شده فربه به دیگرممکنه
چیست قول واستماعش درکدام؟
احسن القولش کدامش ممکنه ؟
فردیت اصل است یاجمعی تمام؟
احسن القول یاکه قولی احسنه؟
قول فرداست استماعان بیشمار؟
یاکه قولهادرفزون واحسن آن دریده ؟
یستمعون القول همه گوشیم به قول؟
یابگوشیم قولهاتابعیم براحسنه؟
احسن القول یعنی تابعیم براحسنش؟
یاهمه تابع شویم آن بگونه احسنه؟
قول باشدمشخص نام اوباشد به وحی
تابع وحیش شویدان بگونه احسنه
پس بگویندجمع راقولی تمام
تابعش باشدبه بهترممکنه
قول باشد وحی وقران کریم
فوق عدلش درتبع این حاصله
عدل باشد درتساوی قدسیان
فوق عدلش چاره است این احسنه
گفته است خالق اداکن این پیام
ده امانت رابه اهلش درمرام
این امانت رهبری برامت است
خوش بودآن راکه صاحب منظراست
گرروی این ره شوی حق رارضا
اهل باشی وپسندی خوش عطا
نیل مقصودت به حق گشت منطبق
آفرین برتوکه داری این سبق
گرامانت رابه اهلش نسپری
هم شوی مغموم خود هم بر شری
هم خداوهم پیامبر مؤمنان
جمله راباشی عذابی درزمان
هم به فرمان خداچیره شدی
غافلی ازخودچنین خیره شدی
گشته ای توازصراطش دوردور
درخیالت عاشقی اما شرور
خودنمودی محورو فرمان دهی
این چنین خودرابه گمراهان بری
شرک اید درعمل چون این کنی
بگسلی ازحق ودرباطل روی
شرک رادرتعاریف گفته اند
گرببینی ردپای موری درکمند
هم سیاه وهم شب تاریک را
گرببینی شرک هم دانی روا
قدسیان ده امانت رابه اهل
ورنه حاصل شرک باشد درعمل
درهویت بعض مابحران وار
گاه جای حل شویم منحل سوار
گاه مدرن وگاه ازاخلاق دور
گاه باشی درنبردوگاه گردی دوردور
گاه باشی سنتی وگاهی مدرن
بخردی کن تاشوی حامی جون
ریشه داری عمق جان باتفکرکن عیان
شاخه هاگشته فزون کن به اندیشه عیان
محورت باشدچراباچگونه ده جواب
گردداحیااینچنین کن بسویش درشتاب
گفتمان است یابه زورآغشته ای
زنده باشددرجهان آن کنداندیشه ای
فهم هاراچاره کن احسنش راکن جدا
این بودغایت هدف کن به تبلیغش روا
قدسیان هم درره است درره شوروصفا
اوبه احسن می رود دررهی گشته نما