دلم میل سفرداردچویاران که هرکس چابک است خیزدزمیدان
به عشق ماه وانجم کرده پرواز به قرب حضرتش باشدشتابان
سلام مابراین الاله هاباد که روشن کرده اندسیمای ایران
نه ایران بل جهان باشدخرامان زعشق روی یاران ودلیران
چه باشدافتخارازاین فزونتر که باشدرهبرش بی سربه میدان
سراین لاله هاراهمچورهبر بریدندازقفاان خونخواران
شنیدم پاسداران سربریدند به پیش حجله شادی شتابان
ندانستندکه پیش حضرت دوست شونداین لاله هامهمان بدینسان
خداوندابدل آرامشی ده که باشدقدسیان همرزم یاران
بروزصاحب عصری شدم عازم سوی محفل عجب انسی به هم دارندکناریکدگریکدل
عجب صیقل زدن بردل کنارتربتش نوری توگویی اشناباشندچنین شادان شوندهمدل
کمان کرده چوابرویش میان این کمان واعظ یکی دستش سلاح دین یکی قران شودحاصل
شودان هشتمین یارم پذیرای چنین یاران خوشاحال کسی ایدبدین بوم وبدین محفل
توراای قدسیان نیکوست شوی حاضردراین مجلس که خیردنیوی داردوعقبی هم شودحاصل
شبی بایارخودتنهابه صبحی من سفرکردم به شب تاصبح صادق من به کوی اوگذرکردم
عجب زیبامهی بودش عجب ابروبه بردارد به شوق دیدن رویش نخوابیدم سحرکردم
دوسرتیزاست ابرویش بهرتیزی شکارارد چوافتدپیکرم بیجان به خیزان جستجوکردم
چوگیرم نازنین پیکربدل ارامشی گیرد نهان رااشکاراکن نمازی شب به برکردم
عجب برقامتم زیبابوداین رخت نوبرپا دگرازتن بدرنارم عجب زیباسحرکردم
چوباشدقدسیان اینسان بدین وصفی که من کردم گرفتم رخت زیبارابه دنبالش سفرکردم
عاشق کوی توام سوی توپروازمنه عشق روی لیلی ام مجنون ترازحال همه
سینه هامی سوزداندروصلتش عاشق دیوانه ام چون هستی ام ازهست تو
گرکشی دست محبت برسرم اسوده ام چون کنم خودرارهاتسلیم درگاهت منم
من زپاافتادهام دستم بگیرازمرحمت نزدخودجایم بده بخشامراازرحمتت
قدسیان کم کن توزاری وبی تابی به حد توتوکل کن به حق ایزدترابالابرد