شب است وسیاهی گشته منزل
گل آلاله ام گردیده دردل
تمام باغ من پرپرشدازخصم
سواران بیشمارتازندبراین دل
سرگلهای من بردندبه غارت
بگیرندمزدگانی وه چه حاصل
تمام خیمه هاآتش گرفته
دوچندکودک جداگشته زمنزل
الاای خواهرم باهم بگردیم
که شایدیک اثرافتددراین دل
عزیزم جان من گلهافسردند
به زیربوته خاری کرده منزل
توراباشدسزاای قدسیان غم
که خودسازی فدادرراه این دل