اهوی دشت ختن درگیراین صیادشد عشق روی مهوشش خواب ازبصربی تاب شد
بردیاران اشناتامحوان زیباشوند کشتی طوفان زده غرقاب این دریابشد
ناخداچون باخداباشدبه غرقش افتخار چرخ گردون زین سبب چرخان به این دیارشد
زیرسم استران پامال تن ازسرجدا ذوالجناحش بی سوارعازم به سوی خیمه شد
اهل بیت امدبرون زین شده بدواژگون گفتگوکردکودکان وذوالجناح بی تاب شد
رفت ودورازچشمهاسرتابزداوبرزمین قدسیان اگه شدی جانش به جان تسلیم شد