دیده راچون واکنم دلبربوددرمنظرم
آیتی باشدزدیده این سرشک ازبصرم
محوآن زیبای روبردست زتن صبروقرار
سینه راسوزان کندآن دل که باشدمحترم
سینه چون سوزان شوددل هم برش غوغاکند
وین تلاطم بحرراموجی سواراندربرم
عشق روی لیلی ام مجنون ترازمجنون نمود
صیدزیبامهوشم صیادخوش الحان برم
من که دردریازخون اشک ازبصرباریده ام
قدسیان هم دیده راسویت کندای دلبرم