چون که گویی باسوادم غرق درظلمت شدی
نورگرداندظهورفهم مارابابصر
عهدهابسته خدابابنی آدم به جد
این نباشدخلف دین گرکه داری یک بصر
عرضه کن خودرابه اوصاف خدا
درکدامین صف شدی بااین بصر
درصف کفارگشتی یاکه درحب خدا
غفلتت رازن کنارکن به ایمانت سفر
کی بری بهره زنورچون قدم درشب زنی
شوزظلمت هابرون تادهدقلبت ثمر
گشته سرریزازنعم هرکجاروآورم
رهنمونم کن به جا دستگیرم درسفر
واعظی چون می کنی قدسیان خودروبه پی
گوبرون آردزوهم تاروی اندربصر