چونکه خودنشناختی دیگرشناسی مشکل است
آنکه خودخورده رطب منع ازرطب بار دل است
باورناپخته ات رامی پرستی توعیان
چونکه محبوبت شده کی شوی فارغ ازآن
اولش لایی بگو آنگه به الاالله کوش
ناشناسی چون عدوکی میرودحبی بدوش
ازبزرگان ضعفشان دوری گزین
دربزرگی هم شودضعفی بدین
هرکسی باعینکی بیندجهان
عینک من کی کندرفع دیددیگران
ابتدانقاش رابشناس ونقشش کن طلب
کن مهیالازمه اش برکش همان راکه اوطلب
گرچه باشدذهنهارامرتبت
برترش آنست که اوراضی تراست
قدسیان کفشی به پاکن زن بره
هرچه درسعیت بوداوطالبه