یارنمایدخودش دیه بیناطلب
وصل به یاری شدن سینه والاطلب
درقدم اولش فهم کنی گفته ها
هرچه به سمعی رسدکی شودآن فهم ما
عرضه کندبی حجاب هرچه کنی زودعا
می روی اندردرون می تنی آن پربها
نقشه نقاش بین میروداندردلت
آنچه زدل شدبرون آن بشودحاصلت
گاه به قعریمی درببری بی حساب
گاه عطایت کندچون که روی سوی آب
نیت پاکی طلب درره جانان بکوش
زنده شوی درزمان همت والابکوش
دردلت ای قدسیان گشته فزون راهها
یک زصدمنتخب اوببردبرعلا