گفت مولاناجنین اندربیان
یک بگفت وصدشودازاوعیان
بشنوازنی چون حکایت می کند
ازجداییها شکایت می کند
نی بخودبالدکه مخلوق خداست
هم خدابالدکه اوبی انتهاست
این شکایت هاچه باشددرشمار
خوی بددرکوی بدگردددچار
این روش درنزدایزدباطل است
سوی اورفتن مرادم حاصل است
بندعلقه برگشاازغیراو
تاشودمملووجودت خوی او
چون بدین شدخالص وبیتاشوی
این نهایت آرزوچون آن سوی
قدسیان کم کن صدایت شدفزون
سروجهرت برملاباشدکنون