کرده خالق بیشمارسرهای پرشوروقرار
هرکسی گویدمنم پیرواین کردگار
خودکندصاحب علم چترش نهدبرروی غیر
هرکسی درچتراوست اوگمانش بیشمار
وزنه اش اندربراست گرم بزم روزگار
خودبخودبالدکه من میدهم عزت به یار
غرق درخودگشته وعلم بی علمش برش
سیرداردروزگاراونداردیک قرار
من شوم انگه که من محوچمالش میشوم
پای دررویم نهم تاشناسم روی یار
قدسیان سرگوش دارمقصدت گشته عیان
پای برخودچون نهی می جهی برسوی یار