سینه دزسوزوگداز مرحمی براین دلم
تاشوم قربان تواین نهایت پیشه ام
تووجودم کرده ای تاکه من عبدی شوم
درمیان عبدهاارزش به تقوایی ترم
داده ای میدان مراازاسفلی تاقرب خود
من کنم فرمانبری تانهی اسمی برم
این همه لطف وصفااین همه خیرووفا
بنده ام عجزازوفاتانگیری دربرم
توکه درهرلحظه ای دستگیری می کنی
هی مراخوانی برت آرام گیردپیکرم
ای تراازسوزدل من ستایم روزوشب
این ستایشهازتوست من کیم یک پیکرم
هرچه رامن می کنم ازلطف توحاصل شود
من ندارم قدرتی هرقدرتی باشدبرم
آستان جودتوست تاکه گردم من وجود
من کیم عبدی ذلیل خواهم فدااین پیکرم
خواستن رانی توان این توان ازلطف او
من همین بس بنده ام کرده ای شرمنده ام
من کنم فرمان تو یاریم کن دردلم
یاریم هم ازتوشداین من واین پیکرم
قدسیان ازچه روست این همه سوزوگداز
سوزتوازلطف حق من کیم یک بنده ام