سرشک دیده هاجاری زسوزدل شوداری توگویی ریشه درخاک است که اوبرمی دهدباری
صدای سوزدل خاموش ولی درسرشرردارد به سوزسینه عاشق رخش چون ارغوان اری
به مکتب خانه دل روکندتعلیم صدچندان صدای طبل وشیپورش کندرسوابه هرکاری
توگویی غرش ابراست وچون سیل روان جاری به لیلی چون دلی دادندومجنون می کندزاری
صدای شیون دل رازروی دیده فهمیدم چوباشدقدسیان رادل کندازدیده خون جاری