دیده راچون واکنم دلبربوددرمنظرم
آیتی باشدزدیده این سرشک ازبصرم
محوآن زیبای روبردست زتن صبروقرار
سینه راسوزان کندآن دل که باشدمحترم
سینه چون سوزان شوددل هم برش غوغاکند
وین تلاطم بحرراموجی سواراندربرم
عشق روی لیلی ام مجنون ترازمجنون نمود
صیدزیبامهوشم صیادخوش الحان برم
من که دردریازخون اشک ازبصرباریده ام
قدسیان هم دیده راسویت کندای دلبرم
دیده باشدپاسداری سرزتن
عشق سوزان سوی دل خم می کنند
دیده سوزددل برش سوزان کنند
سوزدل سوزان ترازآن می کنند
ای خوش آن دل راکه بادیده شود
چون یکی باشندوطوفان می کنند
دل که طوفانی شوددلبربرش
دلبرم مشتاق دل آن می کنند
آنقدردربزنندتادربروشان واشود
آهوان بندقفس به عشق توسرمی زنند
شدم مشتاق کوی وصبربسیاردارم
منم عاشق برت بودم به عشاقان صبوری
بشوق دیدنت ای یاردل بیماردارم
دلم بیماردیدارجمالت ای توشیدا
که شیدامی کنی جان راکه چون دلداردارم
ای خالق ابدی خلق نمودی بشر
سکنی نموده اورابهشت پرزنعمت
بخاطرش رانده ای ابلیس بی حیارا
فرموده ای به انسان اوکه بودمحترم
محترم وباکرم علیاوسفلاشود
چون که کندبندگی خالق یکتای خویش
پابکشدآسمان درحریم خالقش
ای چه بسابنده ای قاصروکوتاه عمل
فکربه عقبی نکردخطازهرحقیقت
ابلیس بی چشم وروآنکه که خودش بنده بود
بنده خالق خودساجدوسرزنده بود
شش هزارسال کردشکربدرگاه حق
خلق نموده اورازآتش پرحرارت
خلق نموده انسان ازشکم خاک سرد
گفت خدابه ابلیس ساجدوبنده من
سجده گذاری نمابه بنده خاکیم
خلقت شده فراموش کبروغرورش گرفت
گفتا به خالق خودخلقت من زآتش
چگونه من سجده کنم به بنده خاکیت
اوزمن کمتراست آتش من پرشرر
گفت خدادورشوازنظرم توسرکش
سرکشی بنده ام نموده ای بی حیا
دورشوودورشوازنظرم توسرکش
گفت خدامهلتی تاکه کنم فتنه ای
لطف وکرم راببین مهلت اوداده حق
تاکه کندفتنه ای به بنده خاکیش
فتنه گربی حیاعجب بودفتنه گر
شوروشرربه پاکردقیامتی به پاکرد
بنده خاکیش رافتنه بیاموخته
دراثرفتنه اش دورنمودازبهشت
ازبهشت خداوندسفرنمودبه زمین
ازخلقت آدم وحوابروی زمین
خلق شده بندگان تاکه کنندبندگی
عالم اول رحم عالم دوم زمین
عالم سوم بودبرزخیان منتظر
عالم چارم کندقیامتی رابپا
تاکه کندامتحان خلقت خودزین جهان
بنده شرمنده ام مطیع خالق توباش
تانشوی روسیاه محضرپروردگار
بنده شرمنده ام خالق یکتای من
من که کنم بندگی خالق هستی خود
لطف وکرم ازتوبادبنده شرمنده را
چون که نموده ای خلق ظاهروباطن مرا
ظاهرماشدعیان باطن مابسته است
بسته به لطف وکرم باطن سربسته را
باطن سربسته ام پیش توباشدعیان
باطن سربسته راببینی درهرزمان
وانکنی باطنم پیش کسان آشکار
لطف وکرم ازتوباددرزمن امتحان
سعی وتلاشم بودعیب وخطانیارم
بنده شرمنده ام قاصروکوتاه عمل
لطف وکرم ازتوبادبنده شرمنده را
قدسم وقدسی نسب بنده شرمنده ات
عشق وامیدم تویی خالق هستی مدد