دراین دیارهستیش اودستگیریهاکند
اومراازادکرددراین دیارانس وجان
سیراین راه درازازلجن تاعرش حق
داده حق ازادیم درکمندنام وجان
گفته یارم این چنین گرشوی همراه من
من کنم انسان تراهمچومن گردی عیان
ان کنی که من کنم عرش باشدمقصدت
سوی من شوباشتاب می کنم چون خودجهان
قدسیان واردشدی اندر این ملک زمان
مالکش بی حددهددردیارعاشقان
کل نظام هستیم خلقش نمودم ازبرات
گرتونبودی ای حبیب خلقش نمیکردم جهان
جای توباشدای علی دراین نظام هستیم
گرکه نبودش بوداوخلقت نمی کردم عیان
چون گویم ازدخت نبی همسروالای علی
کوثرنمودم ازبرات اووزنه ای دراین جهان
خلقش نمودم کوثری دراین جهان پرفروز
گرکه نبودش بوداوهم بودتوهم اونهان
کردم عطایت کوثری کوثریعنی کون ومکان
باشدنبی وهم امام هم بوداوکل جهان
دلداده ام اودلبراست دراین هیاهوی زمان
ضورت نمایدسوی من دستی برم براوعیان
اومی کشدسوی خودش من هم بسوی اودوان
این خیزمن ازلطف اوتااوکشدبرسوی خوان
باشدعجب بازاردل دلهابوددرتاب وتب
خوانش بودالوان سومن مشتری براین بیان
این من نه من اسوده حال ازهرچه باشدبرقرار
من چون بگویم بی مدداورامددهرسوعیان
هم عیش اوهم حب اوبازارگرم دل ربا
سازدقرارعاشقان معشوق هم درپی دوان