قطره ای بودم مراسیل روان ازجای کند وصل این دریاشدم سیلی مراکردست به بند
قطره هاجوشی کنندسیل هم بدان طاقی شود ورنباشدقطره ای سیلی نیایددرکمند
سیل چون باشدروان ازاوبگیرندمنفعت خانه ویران کن شودسیلی که اوطغیان کند
قطره باشی یاکه چون سیل روان پرمنفعت چون که سازی این جهان عقبی تراجنت دهند
قدسیان هم قطره ای باشددراین سیل روان تانظرافتدوراازسوی حق گیردکمند
شبی رامحفل زیبا بپاکردندعشاقان که این رسمیست دیرینه چوبلبل سوی گل گردان
بودچون نغمه هابرپاچومست روی مه سیما ملایک هم به پروازندبدورجمع مشتاقان
سیه چشمان همه جمعندوآویزان به هرمویی چوغرق بحرطوفانی نمایان می شوندهرآن
گل نرگس گل لاله ازاین محفل بپاخیزد چوشوق روی گل دارداگربال وپرش سوزان
طنین افکنده محفل راچوآوادلرباباشد بگیردموج آن ازارض تاهفتم سماچرخان
صدایکبارهم پیچیدودرغارحراآنسان که گفتااومحمدرابخوان این آیه ازقرآن
چوآوادلرباباشدبدل چسبدزهرحنجر بنال ایقدسیان بادل که حنجرداده اندبرآن