چون که گویی باسوادم غرق درظلمت شدی
نورگرداندظهورفهم مارابابصر
عهدهابسته خدابابنی آدم به جد
این نباشدخلف دین گرکه داری یک بصر
عرضه کن خودرابه اوصاف خدا
درکدامین صف شدی بااین بصر
درصف کفارگشتی یاکه درحب خدا
غفلتت رازن کنارکن به ایمانت سفر
کی بری بهره زنورچون قدم درشب زنی
شوزظلمت هابرون تادهدقلبت ثمر
گشته سرریزازنعم هرکجاروآورم
رهنمونم کن به جا دستگیرم درسفر
واعظی چون می کنی قدسیان خودروبه پی
گوبرون آردزوهم تاروی اندربصر
معرفت زایدزدین وروبه بیش
گاه باشددرحق وگاه پیمایدبه گمراهی کیش
معرفت هاحاصل علم بشرباشدمدام
اینکه گویددین همین است می شوداوهام بیش
دین حق باشدچراغ راه خلق
مسلم است آنکس ورودش کرده کیش
فرق باشدمسلم ومومن به راه
چون علم کردی بپامومنی کن خوی خویش
دین نباشددرسکون دائمادرحرکت است
بسته برحال زمان آورداوخوی خویش
معرفت باشدبجاآنکه دین گرددعلم
چون شدی اندرنزاع دین علم کن سوی خویش
گرشدی درمعرفت قدسیان آن راگزین
آنچه باشدمنطبق بادین بیش