قدم قدم بسوی تودل به رهت کشانده ام-عاشق کوی تومنم عشق تورابدل خرم
همچوتومن ندیده ام این همه لطف ومرحمت-کی بشوم زکوی تومن چوشوم بدرگهت
بی توفنای من بجاست این همه نازونعمتم-غرق محبت توام کی رودازدلم نعم
گفته بودی که رحمتت شامل هربنی بشر-قطع مکن امیدخودزمن توای روح تنم
گرتوچوروبمن کنی من بپرم بکوی تو-عاشق کوی تومنم عشق منم به است زتو
خلق نکرده ام توراعبدشوی تودربرم-مشتری توهم منم باجان ودل توراخرم
ای قدسیان کم آمدی فدابکن جان خودت-هم باشداین هدیه زاوهم اوخردبه احسنت
عقل باشداولین مخلوق حق -دستگیریهاکندبااذن حق
گرچه اوسروربوددرکاینات-اوبودهدیه ازالطاف خدات
گرنباشدعقل هستی هم فناست-عالم هستی به عقل هم پابجاست
این همه بالاوپست دربودهست-کرده اورامنقسم عقلی بدست
عقلهاهم بین خودقدری بود-این نباشدضعف عقل حداین بود
این که گویندنقل افضل زعقل-گرنباشدعقل کی شودحاصل به نقل
عاشقم افتاده ای باعقل ونقل-هرچه گوییحاصل عقل است ونقل
عقلهاهم حاصل عقلندبجا-انکه خواندنقل ماعقلی بجا
عقل ونقل هردویکیست اندرشمار-قدسیان هم یک نظردادست به بار